فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز
فروشگاه - ஜ♥*•.ღ☆دنیاوتقلب بچگی قشنگتره نه؟ஜ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























ஜ♥*•.ღ☆دنیاوتقلب بچگی قشنگتره نه؟ஜ

سلام

واییییییییییییییییییییییییییییییی آبروم رررررررررررررررررفت

امروز بابام می خواست بره فروشگاه برای خرید.منم که از خدا خواسته باهاش رفتم تا یه سبد خرید هم برای خودم داشته باشم که ای کااااش نمی رفتم.

توی فروشگاه که داشتم یه چند تا چیز برمی داشتم یه خانمی رو دیدم که به نظرم شبیه دبیر اجتماعیمون بود.چندبار زیر چشی طوری که ضایع نباشه نگاش کردم که ببینم خودشه یا نه ولی بعد با خودم گفتم نه بابا اون اینجا چی کار می کنه.بعد کاملا به این نتیجه رسیدم که اون خانم، دبیر ما نبود.برای همین هم با خونسردی کامل چند باری از کنار هم رد شدیم .دو سه باری هم اون خانومه به من یه نگاهی کرد و به روی خودش نمی اورد.من هم با خودم گفتم حتما خیلی ضایع نگاش کردم اون هم می خواد تلافی کنه.یه پسر6-7 ساله هم همراش بود(البته من توی تشخیص سن خیلی اشتباه می کنم)که به هر چی دست میزد مامانش بهش می گفت این مضخرفات چیه برداشتی؟!!

...خلاصه خریدای خودم و بابامو توی سبد گذاشتیم و رفتیم که پولشو بدیم.همین طور که به طرف صندوق میرفتیم من برگشته بودم و به اون خانمومه نگاه می کردم.از قضا اون هم اومد همون جایی که ما بودیم.حالا دیگه کم کم مطمئن شده بودم که دبیرمه ولی بازم بهش سلام نکردم آخه اگه دبیرمون نبود اون وقت آخر سوتی می شد.خیلی با خودم کلنجار رفتم که بهش سلام کنم آخه اگه دبیرمونم باشه بازم خیلی زشت میشه که من دقیقا در چند سانتی متریه اون وایساده باشم و مح بهش نزارم.

بالاخره دلمو زدم به دریا و رفتم بهش سلام کردم.ببببببببله خودش بود.یه جوری هم خندید که انگار حس منو درک می کرد.

خوب شد آخر سر به جای خدافظی بهش سلام کردم وگرنه دیگه خیلی ضایع کاری بود.

فعلا از شما هم خدافظی میکنم

(راستی فردا تولدمه)    

تولد تولد تولدم مبارک بیام شمعارو فوت کنم تا 100 سال زنده باشم....شکلکــ های آینـ ـ ـاز

اینم کیک تولدم:شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  نوش جان


نوشته شده در سه شنبه 90/4/21ساعت 1:3 صبح توسط (¯`v´¯)فاطمه(¯`v´¯) نظرات ( ) |


Design By : Pichak