اینم اپ جدید سلام حالتون چطوره؟ببخشید که دیر به دیر میام.از روزی که اولین اپ و گذاشتم تا امروز مسافرت بودم. جاتون خالی خیلی خوش گذشت.واما یه خبر که هم خوبه و هم بد. قراره پس فردا دوباره برم مسافرت وبدیش اینه که نمیتونم اپ جدید بذارم اما خوبیش اینه که دارم میرم مشهدجایی که عاشقشم ودوست دارم همیشه اونجا باشم.اونجا محل ارامشه. میرم برا همتون دعا میکنم.تازه بعدشم میرم تهران.دیگه نمیدونم کی برمیگردیم.خنده داره نه؟ امیدوارم از دستم ناراحت نباشید دوستای گلم.خدا حافظ آخرین جرع? این جام من یکی که عاشق شعراشم از بس قشنگن.راستی شعر قبلیم ازاستادفریدون مشیری بود امیدوارم بپسنید.نظر یادتون نره
همه میپرسند :
چیست در زمزم? مبهم آب؟
چیست در همهم? دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید،
روی این آبی آرام بلند،
که تو را میبرد اینگونه به ژرفای خیال؟
چیست در خلوت خاموش کبوترها؟
چیست در کوشش بیحاصل موج؟
چیست در خند? جام؟
که تو چندین ساعت،
مات و مبهوت به آن مینگری!؟
ـ نه به ابر،
نه به آب،
نه به برگ،
نه به این آبی آرام بلند،
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام،
من به این جمله نمیاندیشم.
من مناجات درختان را، هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد،
نفس پاک شقایق را در سین? کوه،
صحبت چلچلهها را با صبح،
نبض پایند? هستی را در گندمزار،
گردش رنگ و طراوت را در گون? گل،
همه را میشنوم
میبینم.
من به این جمله نمیاندیشم!
به تو میاندیشم
ای سراپا همه خوبی،
تک و تنها به تو میاندیشم.
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو میاندیشم.
تو بدان این را، تنها تو بدان!
تو بیا
تو بمان با من، تنها تو بمان!
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند.
اینک این من که به پای تو درافتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز،
تو بگیر،
تو ببند!
تو بخواه
پاسخ چلچلهها را، تو بگو!
قص? ابر هوا را، تو بخوان!
تو بمان با من، تنها تو بمان!
در دل ساغر هستی تو بجوش،
من همین یک نفس از جرع? جانم باقیست،
آخرین جرع? این جام تهی را تو بنوش!
استاد فریدون مشیری
Design By : Pichak |