فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز
خاطرات فاطمه - ஜ♥*•.ღ☆دنیاوتقلب بچگی قشنگتره نه؟ஜ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























ஜ♥*•.ღ☆دنیاوتقلب بچگی قشنگتره نه؟ஜ

شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز میرم مدرسه... میرم مدرسه...جیبام پره فندق و پسه...جیبام پره فندق و پسهشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

اه دوباره ماه مهر اومد و ما باید بریم  مدرسه

هیچکدوم از ما5نفر هم با هم نیستیم البته به غیر از ملی و زهرا

یادش به خیر پارسال روز اول مدرسه ما سومی ها به جای اینکه خوش حال باشیم هممون ناراحت بودیم

چون کل گروه های دوستی رو از هم جدا کرده بودن و هر کدوم رو توی یه کلاس گذاشته بودن

این کار رو هم فقط برای ما انجام داده بودن نه برای دومی ها و نه اولی ها

به خاطر همین بعضی بچه ها هم داشتن گریه می کردن

خلاصه حال همگیمون گرفته بود

من یکی که خیلی ناراحت بودم،چون از دوست صمیمیم جدا شده بودم

ولی هر چی بود گذشت و باعث شد که ما بیشتر با هم آشنا بشیم

البته من و زهرا و فائزه قبلا هم توی کلاس هم بودیم

ولی امسال دوستای گل دیگه ای مثل فریده و ملیکا پیدا کردیم

فعلا همین

به قول ملیکا جونم:

بای تا های


نوشته شده در شنبه 90/7/2ساعت 6:20 عصر توسط (¯`v´¯)فاطمه(¯`v´¯) نظرات ( ) |

teddy loves youسلام دوستای گلم.خوبین؟چطورین؟چرا هیچکدومتون نیستین نامردا؟دلم براتون تنگیده.خبریه من نمی دونم؟teddy loves you

teddy loves youزهرا که کلا بی خیال ما و وبلاگ شدهteddy loves you

teddy loves youمنم به خدا تا حالا که آپ نمی کردم درگیر بودم و آپم نمیومدteddy loves you

teddy loves youفریده هم که از اول ماه رمضون تا حالا آب شده رفته زیر زمینteddy loves you

teddy loves youیه ملیکا بود که از همه بیشتر شور و شوق داشت که اونم کم پیدا شدهteddy loves you

Hearts

شکلکــ های آینـ ـ ـازدلم هوای زنگ تفریح های مدرسه رو کرده،شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازآخه شما که نمی دونید زنگ تفریح های ما چطوری بود.شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازما که سر کلاس بودیم تا زنگ می خورد،بچه ها طبق عادت یک بزن و بکوبی راه می انداختن شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز که هر کی میومد اونجاشکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـاز فکر می کرد یه پارتی خفن رفته نه مدرسه.شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازالبته این بچه هایی که گفتم فقط گروه ما نبود بلکه کل بچه های کلاس بودن به لا استثنا.شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازهرکی مشغول یه کاری بود.هممون در کنار اینکه وسایلمون رو جمع می کردیم مشغول های وهوی هم بودیم.شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازیه سری دست می زدن،یه سری دیگه فقط هوووووووووو می کشیدن که منم جز اونها بودم شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازو سه چهار نفر از بچه ها هم که خیلی خوب بلد بودن روی میز بزنن رو میز می زدن علی الخصوص سمانه.شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازچون کلاس ما آخر هر زنگ دست زدن کارش بود و عادت فراموش نشدنی داشت،شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازبعضی از بچه های کلاس های دیگه هم به کلاس ما میومدن.شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازخلاصه انقدر سر وصدا می کردیم که معلم بیچاره با قیافه ی عبوس و نچ نچ کردن ،شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازتند تند وسایلش و دفتر نمره را برمی داشتن و از کلاس ما پا به فرار می گذاشتن.شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازالبته خیالمون هم از بابت مدیر و معاون راحت بود شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازچون کلاسممون طبقه سوم بود و امکان نداشت که صدای جیغ و هورا هامون تا دفتر بره.شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازولی با این حال یه بار معاونمون می خواست یه چیزی به بچه های کلاس بگه که از قضا آخر زنگ به کلاس ما رسید شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازو وقتی هم که دید ما داریم جیغ می کشیم عصبانی شد و به دبیرمون گفت برای همشون یه دونه منفی بزار شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازو بعدش هم حرفش رو نگفته رفت.شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازیه بار دیگه هم که من سر کلاس نبودم اینطور که بچه ها گفتن مدیرمون صدارو شنید و اومد سر کلاس.شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازاون موقع هم که زنگ آخر بود تا بچه ها مدیر رو دیدن پا به فرار گذاشتن و کلاس در یک ثانیه خالی شد شکلکــ های آینـ ـ ـاز

شکلکــ های آینـ ـ ـازو فردا هم سر صبحگاه گفت که بچه های کلاس یاسمن6 نمی تونن به اردو بیان که خدارو شکر کل اردو کنسل شد.شکلکــ های آینـ ـ ـاز

teddy loves you«زهرا که فعلا نیست.فریده و ملیکا لطفا شما توی این وبلاگ بترکونید»teddy loves you

شکلکــ های آینـ ـ ـازفعلا بایشکلکــ های آینـ ـ ـاز


نوشته شده در یکشنبه 90/5/30ساعت 10:35 عصر توسط (¯`v´¯)فاطمه(¯`v´¯) نظرات ( ) |

سلام

واییییییییییییییییییییییییییییییی آبروم رررررررررررررررررفت

امروز بابام می خواست بره فروشگاه برای خرید.منم که از خدا خواسته باهاش رفتم تا یه سبد خرید هم برای خودم داشته باشم که ای کااااش نمی رفتم.

توی فروشگاه که داشتم یه چند تا چیز برمی داشتم یه خانمی رو دیدم که به نظرم شبیه دبیر اجتماعیمون بود.چندبار زیر چشی طوری که ضایع نباشه نگاش کردم که ببینم خودشه یا نه ولی بعد با خودم گفتم نه بابا اون اینجا چی کار می کنه.بعد کاملا به این نتیجه رسیدم که اون خانم، دبیر ما نبود.برای همین هم با خونسردی کامل چند باری از کنار هم رد شدیم .دو سه باری هم اون خانومه به من یه نگاهی کرد و به روی خودش نمی اورد.من هم با خودم گفتم حتما خیلی ضایع نگاش کردم اون هم می خواد تلافی کنه.یه پسر6-7 ساله هم همراش بود(البته من توی تشخیص سن خیلی اشتباه می کنم)که به هر چی دست میزد مامانش بهش می گفت این مضخرفات چیه برداشتی؟!!

...خلاصه خریدای خودم و بابامو توی سبد گذاشتیم و رفتیم که پولشو بدیم.همین طور که به طرف صندوق میرفتیم من برگشته بودم و به اون خانمومه نگاه می کردم.از قضا اون هم اومد همون جایی که ما بودیم.حالا دیگه کم کم مطمئن شده بودم که دبیرمه ولی بازم بهش سلام نکردم آخه اگه دبیرمون نبود اون وقت آخر سوتی می شد.خیلی با خودم کلنجار رفتم که بهش سلام کنم آخه اگه دبیرمونم باشه بازم خیلی زشت میشه که من دقیقا در چند سانتی متریه اون وایساده باشم و مح بهش نزارم.

بالاخره دلمو زدم به دریا و رفتم بهش سلام کردم.ببببببببله خودش بود.یه جوری هم خندید که انگار حس منو درک می کرد.

خوب شد آخر سر به جای خدافظی بهش سلام کردم وگرنه دیگه خیلی ضایع کاری بود.

فعلا از شما هم خدافظی میکنم

(راستی فردا تولدمه)    

تولد تولد تولدم مبارک بیام شمعارو فوت کنم تا 100 سال زنده باشم....شکلکــ های آینـ ـ ـاز

اینم کیک تولدم:شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  نوش جان


نوشته شده در سه شنبه 90/4/21ساعت 1:3 صبح توسط (¯`v´¯)فاطمه(¯`v´¯) نظرات ( ) |

سلام به همه ی دوستای گلم

 

من فاطمه هستم و اسم مستعارم ستاره،و یکی از این 4رفیقSmiley

Smiley

                                                           

هییییییییییییییییییییییییییییی

یادم افتاد به معلم انشامون که ازش می خندیدیم چون به واژه آرایی می گفت: واج آرایی 

 

حالا نگو اون بیچاره کلمه رو درست می گفت آخه واج آرایی درسته و اصلا واژه آرایی نداریم.چند روز پیش که اینو فهمیدم کلی دلم واسش سوخت که چقدر مسخرش می کردیم البته کمی هم خندم گرفت که چقدر خنگیم  

 

همین...فعلا بای

 

 

                                                                             Emoticon


نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 2:29 عصر توسط (¯`v´¯)فاطمه(¯`v´¯) نظرات ( ) |


Design By : Pichak